درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم از مطالب ارزش چشم های شما را داشته باشه آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
پ نه پ مکالمه بسیار جالب و خنده دار دختر و پسرها با تلفن دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 22:8 :: نويسنده : محمد صادق
دو پيرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو دوستان بسيار قديمى همديگر بودند. هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به ديدار او میرفت.
«بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بوديم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى میکرديم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، يک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم میشود فوتبال بازى کرد يا نه.» بهمن گفت: «خسروجان، تو بهترين دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر میدهم» چند روز بعد بهمن از دنيا رفت. يک شب، نيمه هاى شب، خسرو با صدايى از خواب پريد. يک شیء نورانى چشمکزن را ديد که نام او را صدا میزد: خسرو، خسرو .... خسرو گفت: کيه؟ منم، بهمن. تو بهمن نيستى، بهمن مرده! باور کن من خود بهمنم.. تو الان کجايی؟ بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و يک خبر بد برات دارم. خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو. بهمن گفت: اول اين که در بهشت هم فوتبال برقرار است. و از آن بهتر اين که تمام دوستان و هم تيمیهايمان که مردهاند نيز اينجا هستند. حتى مربى سابقمان هم اينجاست. و باز هم از آن بهتر اين که همه ما دوباره جوان هستيم و هوا هم هميشه بهار است و از برف و باران خبرى نيست. و از همه بهتر اين که میتوانيم هر چقدر دلمان میخواهد فوتبال بازى کنيم و هرگز خسته نمیشويم. در حين بازى هم هيچکس آسيب نمیبيند. خسرو گفت: عاليه! حتى خوابش را هم نمیديدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چيه؟ بهمن گفت: مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تيم گذاشته دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 15:41 :: نويسنده : محمد صادق
دوستان عزیزم دیگه پ نه پ هامون تموم شد بازم اگر شد براتون قرار می دم اما حالا براتون جک های معمولی
که در بین خودمون هم خیلی رواج داره براتون می زارم دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 15:29 :: نويسنده : محمد صادق
با سلام دوستان عزیز از این که از این وبلاگ بازدید می کنید بسیار سپاس گزاریم
به دلیل داشتن 3 نویسنده اگر جک های تکراری در این وبلاگ قرار گرفت از همه دوستان عذر خواهی می کنم
دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 15:14 :: نويسنده : محمد صادق
به داداشم ميگم صداي تلويزيون کم کن. ميگه اذيتت ميکنه؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ ميخوام لب خونيم قوي بشه!
لپ تاپم رو بردم نمایندگیش می گم ضربه خورده کار نمیکنه، یارو میگه ضربه فیزیکی؟!! دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 15:5 :: نويسنده : محمد صادق
سوار تاکسی شدم. یارو صدای ضبطشو تا ته زیاد کرده بود. میگم میشه صدای ضبطتونو کم کنید؟ میگه اذییتتون میکنه؟!
با دوستم رفته بودیم استخر غریق نجات اومده میگه میخوایین شنا كنین؟
سوسکه را کشتم جنازشو ورداشتم ببرم بندازم بیرون. همسرم بین راه نگاه میکنه میگه کشتیش؟
یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, :: 20:40 :: نويسنده : محمد صادق
يارو مي ره اژانس هواپيمايي برا خريد
یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, :: 20:34 :: نويسنده : محمد صادق
با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛ نوبت ما که میشه طرف میگه:شمام عسل میخواین!؟ ، پـَـَـــ نــه پـَـَـــ دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, :: 14:51 :: نويسنده : محمد صادق
به دوستم میگم دارم واسه چند روز میرم آبادان. میگه واسه کار داری میری؟ یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, :: 14:45 :: نويسنده : محمد صادق
با سلام
خیلی خیلی خوشحال هستم که این وبلاگ را برای شما دوستان عزیز زدم امیدوارم مطالب خوبی برای شما باشد یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, :: 14:42 :: نويسنده : محمد صادق
صفحه قبل 1 صفحه بعد ![]() ![]() |